به روایتی دامــون ما متولد 2 بهمن 1322 و به گفته ای 9 بهمن 1322 بود .
مردی که خودش رو نزدیک به تفکر مارکس ویک لنینیسم میدانست /.
شاعری که به خودش اجازه داد حتی یک رو با یک برابر نداند و اوج عفونت جسم سیاست زمان خودش رو به بدنی سرد و خشکیده و بی احساس عروسکی کوکی تشبیه کند .
مردی که خودش رو نزدیک به تفکر مارکس ویک لنینیسم میدانست /.
شاعری که به خودش اجازه داد حتی یک رو با یک برابر نداند و اوج عفونت جسم سیاست زمان خودش رو به بدنی سرد و خشکیده و بی احساس عروسکی کوکی تشبیه کند .
مجاهدی بی پروا زاده دیار رشت که قامت عظیم فکرش را از پدری بزرگوار و دلیری چون قدیر گلــسرخی و مادری روشنفکر و آزاده از خاندان وحید که از یاوران و خویشان شیر مردان بیشه گیلان میرزا بزرگ و میـــرزا کوچک جنگلی بودند به ارث برده بود .
مردی که چون کوه ایستاده بود و سرو قامت' ایستاده مرد تا بفهمد و بفهماند که نه از خلقش جدا افتاده و نه تیر سربی جلاد زمانه میتواند هدف را از گزار زندگیش یعنی بودن برای خلق و مردن برای فکر و عقیده منفک و منزوی سازد.
دامــون ما نشان داد که یک چپ بودن و زندگی در تضاد با ضد انسانیت و مقابله انکیزیسیون و بنیاد گرائی و ایستائی در مقابل تفتیش عقاید چه پر بها و سخت اما دست یافتنیست .
و این بها چه پر بار و لذت بخش است .. برای کسانی که ایثار کردند و لب گشودند.
خسروگلسرخی
شیرمردی بودازدیاررشت كه دربیدادگاه رژیم شاهنشاهی به جای دفاع ازخودبه
حمایت ازاقلیتهای كرد وترك وبلوچ و...پرداخت وهیچ دنوع دفاعی ازخودنكرد
یادش گرامی
[]
دامـــون را باید پرورش یافته فکر دگرگون زمان یعنی اعتقاد به خستگی ناپذیری و شکوفا بودن حتی در زیر تیغ استبداد همان میرزا کوچک دانست و این استمرار گرایش و رشد برای فردی که از سنین طفولیت با ترقی اعتقاد به خلق و سوسیالیت برون گرا و برون تاثیر بزرگ شده از او یک سرو بلند قامتی به نام خسرو گلسرخی ساخت که چون تیغی در چشمان سیاه طاغوت زمان نه آنچنان نهان بود که خلقش و ایمانش '' و نه آنچنان بلند پرواز که بادهای رهگذر بی سود و زیان بار اطرافیانش.
رشد تفکر سوسیالیستی خسرو را از ورودش به عرصه ادب و تحقیر نا گفته های 42 باید فریاد زد و با نام بودن و خلق و داشتن حق اندیشیدن در بیدادگاه سیاه ظلم و فقان 52 هم نباید به سکوت نشست
که بسا 10 سال ثانیه ای دامـــون ما سکوت نکرد.
[]
دامـــون را باید پرورش یافته فکر دگرگون زمان یعنی اعتقاد به خستگی ناپذیری و شکوفا بودن حتی در زیر تیغ استبداد همان میرزا کوچک دانست و این استمرار گرایش و رشد برای فردی که از سنین طفولیت با ترقی اعتقاد به خلق و سوسیالیت برون گرا و برون تاثیر بزرگ شده از او یک سرو بلند قامتی به نام خسرو گلسرخی ساخت که چون تیغی در چشمان سیاه طاغوت زمان نه آنچنان نهان بود که خلقش و ایمانش '' و نه آنچنان بلند پرواز که بادهای رهگذر بی سود و زیان بار اطرافیانش.
رشد تفکر سوسیالیستی خسرو را از ورودش به عرصه ادب و تحقیر نا گفته های 42 باید فریاد زد و با نام بودن و خلق و داشتن حق اندیشیدن در بیدادگاه سیاه ظلم و فقان 52 هم نباید به سکوت نشست
که بسا 10 سال ثانیه ای دامـــون ما سکوت نکرد.
دامون آنچنان سنگ سیاست را برای همه امیدواران به فردا با شراب هنر نرم و شیرین کرد و کرد و کرد / که شیرینی این قطاب پر هزینه هنوز به کام دشمنانش هم ملیح و بی ریا جلوه میکند.
آنچنان قسمت یک انسان را از یک کمپرادور پرست بی سایه و بی نماد تمیز میداد و به قلم می آورد که تو گوئی قصه هزار و یک شب را در سطری خلاصه برای طفلی بازگو میکند و چه پر بار بود برداشت انسان از انسانیت خودش در " دستی میان دشنه و دل " که خسرو آن را با تمام اندیشه دگر بارش سطر به سطر زندگی کرد و به قلم قسم داد که پایدار نگاهش دارد.
آری این قسم خورده خاک را فقط بلندای آسمان و وسعت خاک میهنمان میتواند به نظاره بنشیند که ایثار او در تپه های اوین در یک روز بی دلیل و سیاه بهاری آنچنان بزرگ و آسمانیست که ورق از گفتنش عاجز
و ناتوان
چنان گرم در روزمرگی خودمان فراموش کردیم ایثاری را که خسروهای بسیاری از خود نشان دادند تا امروز من و ما در کنار هم افسانه ای را از شرق زندگی کنیم و حقیقتی را در بطن و جودمان کتمان.